سایناساینا، تا این لحظه: 13 سال و 6 ماه و 18 روز سن داره

ساینا تمام زندگی و دنیای من و بابایی

مرواریدای دخملم

خوشکل مامان، بلاخره مرواریدات سر در آوردن. واییییییییییییییییییییییییییییی خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااا چقدر نازن. وقتی می خندی می خواممممم بخورمت. الان چند چیز جدید یاد گرفتی . وقتی پشت تلفن اسمت رو می شنوی جواب میدی و می گی ها. قربون ها گفتنت برم مننننننننننننننننننننننن. وقتی یه دستمال می دم دستت شروع می کنی به کردی رقصیدن و همزمان آواز می خونی. اگه بدونی چه ذوقی می کنیم من و بابایی. دیگه جونم برات بگه ، کلمات عجیب قریب می گی که فقط خودت معنیش رو می دونی . دززز، گخ، بوووووو فدات بشم فرشته کوچولوی من. قربونت برم گلکم
29 خرداد 1390

بدون عنوان

http://www.img4up.com/up2/97842707880024080200.jpg http://www.img4up.com/up2/14135611651669201375.jpg http://www.img4up.com/up2/74920056733757527979.jpg http://www.img4up.com/up2/06100750410266486226.jpg http://www.img4up.com/up2/10032667744083476723.jpg ...
24 خرداد 1390

دخملم 9 ماهگیت مبارکککککککککککککککک

عزیز دل مامانی  ببخش که مدتی هست نیومدم وب لاگت و با هات درد و دل نکردم. آخه یه مدت رفتیم مسافرت و یه مدتی هم مامانی کار داشت و یه مدتی هم تنبلی . ولی امروز آره دقیقا" امروز 8 ماهگیت رو تموم کردی و وارد ماه نهم شدی. مبارکت باشه ناز گلکم. خوشکلم ، دیروز بردمت دکتر ، خدا رو صد هزار مرتبه شکر که همه چیزت خوب بود، وزنت 9 بود و قدت 75 و دور سرت هم 43.5 که دکتر گفت همه چیزت عالیه. تازه امروز اولین برنج زندگیت رو می دم بخوری. راستی فکر می کردم از دندونات خبری نیست ولی دکتر دیروز بهم نشون داد که یه مروارید خیلیییییییی کوچولو تو دهنت سبز شده ، قربون دندونت و همه وجودت ناز گلکم. 90/3/20 هم اولین لاک زندگیت رو برات زدم نا نازممممممممممم. . چطو...
22 خرداد 1390

دخمل ، فرشته من خوب شد

سلام خام گلم. تو خوب شدی مامانم. چقدر خوشحالممممممممممممممممممممممممممممم. بازم مثل سابق با من حرف می زنی، می خندی و مهمتر از همه اشتهات برگشته و غذا می خوری. وایییییییییییییییییییییییییییییییییی چقدر بده وقتی مریض می شی خانمی، هر ساعت مریضیت مثل یک سال می گذره. قربون تو من برم که تو مریضی هم من و بابایی رو اذیت نمی کنی. مامان جان از دیروز که خوب شدی ، یه ریز برام می رقصی، فدای رقصیدنت بشم مننننننننننننننننننننننننن. آخه تو چرا اینقدر ماهیییییییییییییی، نازیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی آخه دخملکم فکر دل مامانی رو نمی کنی که داره الان سر کار برات غش می ره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!1 دوست دارم گلکم، مامانم، خوشکلم ...
9 خرداد 1390

فرشته کوچولوم مریضهه

مامان جان ، امروز خیلی حالم بده . دوست دارم یه گوشه ای بود که می تونستم یه خورده گریه کنم . مامانم تو مریض شدی و من اصلا" تحمل مریضی تو رو ندارم.  همیشه دوست داشتم خودم مریض باشم ولی تو نه. دیروز که از مهد بردمت خونه، بی حال بودی . توی ماشین اصلا" نگاهم نکردی و نخندیدی. گفتم شاید خسته ای یا خوابت می یاد ولی تو راه خوابت نبرد. خونه که رسیدیم دفتر گزارشات روزانه مهدت رو خوندم . دیدم که مربیت نوشته همه غذایی که برات گذاشتم بالا آوردی. زودی بهت شیر دادم و چقدر هم گرسنه بودی، یه ساعت بعدش برات سوپ درست کردم و دادم خوردی ولی هنوز 4 قاشق نخورده بودی که همه رو بالا آوردی. دیدم خیلیییییییییی بی حالی ، صبر کردم بابایی بیاد. وقتی بابایی اومد ...
3 خرداد 1390

روز مادر امسال قشنگترین روز مادر عمرم

کوچولوی من فردا روزه مادره، روز مادری که امسال با وجود تو برای من معنا پیدا کرده . امسال من مادرم. مادر تو فرشته ی کوچولوی من. همیشه به من می گفتن از دانشجویت لذت ببر که شیرین ترین لحظات عمرته ، و هیچوقت تکرار نمی شه و لذتی فرا تر از اون نیست. ولی الان می بینم که اون حرفها درست نبوده. درسته که سالهای دانشجویی هم خیلی شیرین بود و خوش گذشت ولی خیلی شیرین تر و بهتر از اون روزها هست . روز ازدواجم ، که خدا یکی از بهترین شوهرهای دنیا رو نصیبم کرد،روز تولد تو که مادر شدن را به من هدیه کرد . و از آن روز ، هر ساعت آن برای من لذت بخشه. از وجود تو و بابایی مهربانت ، وجودم پر از شعف و شادیه. حسی که واقعا" مانده ام چگونه آنرا بیان کنم....
2 خرداد 1390
1